دراز کشیدم و خیلی خسته ام
لیست از کارهای عقب افتاده دارم
که فعلا لیست کردنش یک کمیمن را
جلو انداخته
مامان همچنان در همان شرایط هست
و متاسفانه اصلا حتی با واکر هم نمیتونه راه بره
حجم کارهام آنقدر زیاد هست
که حس میکنم باید تبدیل به چند نفر بشم
که بتونم به کارها برسم
این وسط باید خونه اصفهان را تمدید کنم
که خودش با توجه به اخلاقهای عجیب صاحب خونه
ی پروسه حسابی داره
امروز صبح واقعا نمیتونستم از تخت بیام پایین
هفت تا یازده
به مامان صبحانه و دارو دادم
لباسهاش را عوض کردم
حمام بردم
پانسمان عوض کردم
رفتم بیرون سه نوبت خرید کردم
ناهار پختم
خونه را جارو زدم
و..
یعنی در همین زمان کم باید کلی کار انجام بدم
تا بتونم برسم به بقیه کارها
بعدش به مامان ناهار دادم
خودمی چیزی خوردم
و دیگه مشغول سر و سامان دادن به ظرفها
و یخچال بودم
در طول روز یکبار ماشین لباسشویی
و دوبار ظرف شویی را روشن میکنم
اما باز کلی چیز برای شستن هست
بابا خیلی نمیتونه کمک کنه
نهایت مثلا وقتی غذا میپزم
مواظب باشه نسوزه
یا مثلا پیش مامان باشه
متاسفانه خانواده من زمانی که اتفاقی میافته
هنگ میکنن
فردا اوج کارها هست و قراره مهمان بیاد
من راستش خیلی موافق نیستم تو این شرایط
مهمان بیاد
چون مهمان اومدن یعنی کار اضافی برای من
اما خوب مامان باید مدت طولانی خونه باشه
و نهایت تفریحش همین سر زدنها خواهد بود