صبح شش و نیم بیدار شدم
خوابم خیلی کم شده
شبها تا دیر وقت بیدارم
اگر خوابم ببره با سر و صدای همسایهها بیدار میشم
یا مهمون دارن
یا از مهمونی بر میگردن
با وجود این همه کم خوابی...ولی خوابم نمیاد اصلا
آماده شدم و اسنپ گرفتم برای بانک
یکم رعایت کرده بودن که مردم هجوم نیارن
صندلیها رو بیرون چیده بودن
از ساعت هفت و نیم اسم صدا میزدن
من فکر کردم حالا هفت و نیم برسم ...چقدر خوبه و اولین نفر هستم
ی پنجاه نفری جلوتر از من نوبت گرفته بودن
ی نفر بیرون میاومد
ی نفر رو صدا میزدن
باز من ساده!!! فکر کردم داخل بانک هیچکس نیست و خلوته
نزدیک نه نوبتم شد
رفتم داخل و دیدم وای چقدر شلوغه
همه هجوم آورده بودن برای بیرون کشیدن طلاها
اکثرا هم آقایون اومده بودن
با این جریان بورس
اکثر مردم ...خونه ...طلا..ماشین فروختن برای خرید سهام
حالا باید دید که اوضاع چطور پیش میره
هر چند خیلی از کارشناسهای داخلی گفته بودن به هیچ وجه
برای خریدن سهام مردم اموالشون رو نفروشن
ولی خوب دیگه هر کسی جوری فکر میکنه
باید دید بعد از این چی میشه
طلاهام رو گرفتم و اومدم بیرون
بعد هم اسنپ گرفتم و رسیدم خونه
خیلی خوب بود این چند سال طلاها بانک بود و خیالم راحت
وسایلم رو گذاشتم خونه و دوباره اومدم بیرون که خرید کنم
ی مقدار چسب کتاب و پلاستیک محافظ میخواستم
نزدیک خونهی مغازه هست
از همون خرید کردم ...خداروشکر هر چیزی که میخواستم داشت
چند ماهه شیرینی نخریدم
واقعا دلم شیرینی میخواد
آنقدر در طول روز کار انجام میدم
که دیگه وقت نمیکنمی شیرینی یا کیک درست کنم
به مامان میگم کاش شیرینی خشک بخرم و بذارمی چند روز بمونه
بعد استفاده کنیم