loading...

قلب من بدون نقاب

حس و حال نوشتن ندارم انگار البته هیچ اتفاق هیجان انگیزی هم نمی‌افته منظورم هیجان مثبته و گرنه روی ویبره هستیم کما فی السابق! ( آقا من از این اصطلاح متنفرم.. چرا...

بازدید : 1154
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 8:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

حس و حال نوشتن ندارم انگار

البته هیچ اتفاق هیجان انگیزی هم نمی‌افته

منظورم هیجان مثبته

و گرنه روی ویبره هستیم کما فی السابق!

( آقا من از این اصطلاح متنفرم.. چرا آنقدر استفاده میشه؟؟

ی روز باید از لیستم براتون بگم)

اومدم چند خط بنویسم

1-ماهی حدود چهار صد تومن قسط دارم

از وام ازدواج نه قسط باقی مونده

کاش زودتر تموم می‌شد‌ی نفس می‌کشیدم

2-صبح‌ها داداش زنگ میزنه

بعد بابام

بعدش مامان بزرگم

عصر دوباره همین روند

تمام تماس‌ها با موبایل رو ممنوع کردم

بجز داداش که عصر‌ها موقع برگشت از سر کار با گوشی زنگ میزنه

بقیه تماس‌ها با تلفن خونه انجام میشه

این بین اگر تماس‌های دیگه از خاله و دایی رو اضافه کنم

کلی تماس میشه

سر درد‌های مامانم خیلی بهتر شده

چند روز اول واقعا اذیت شد

الان بهتره

3-هر چی فکر میکنم می‌بینم خیلی وقته از دور خارج شدیم

تو این روزها باید برای دیگران‌ی کاری می‌کردیم

مثلا به عنوان نیروی کمکی میرفتیم بیمارستان‌ها

اما به جاش به خودمون جایزه میدیم و میگیم ما اخبار کرونا رو دنبال نمی‌کنیم

تو روزهای سخته که ناتوانایی‌های هر آدمی‌بیرون می‌افته

نه اینکه دنبال کردن اخبار باعث میشه حرکت مثبتی انجام بدیم! نه

حرف من مقیاس عقب نشینیه

ما وارد مرحله‌ی انکار و نادیده گرفتن شدیم

دنبال مقصر و متهم کردن نیستم

حتی اگر همه چیز رو کنار هم بذاریم غیر از این نباید از ما انتظار داشت

اما این بی تفاوتی تلخه

4-کاش قبل از هر کاری به این فکر کنیم

که بیرون رفتن

خرید رفتن

یعنی‌ی روز....‌ی هفته ...بیشتر‌ی کارگر بیکار می‌مونه

ی روز...‌ی هفته... بیشتر کادر پزشکی نمیان خونه و تو بیمارستان می‌مونن

ی روز.....‌ی هفته... بیشتر مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها تعطیل میشن

دوری و دلتنگی برای همه هست حتی برای اون پرستاری که دو هفته است نرفته خونه و در قرنطینه مونده

5-با امید در ظاهر قهر کردم

تا تغییری در روند روزهاش نده حتی جواب پیام‌هاش رو نمیدم

اصلا براش مهم نیست و همچنان پیام میده

دیشب میخواستم سر به سرش بذارم که مرد یکم غرور داشته باش!

6-طبقه سومی‌ها عروسی دارن

مامانم میگه کرونا کم روی اعصاب بود( منظورش تو خونه موندنه)

سر و صدای اینا رو هم باید تحمل کنیم

آنقدر صدا میکنن که ما شک کردیم و زنگ زدیم طبقه دومی‌ها

اونم ساعت یک نصف شب که این صدای چیه؟

گفتن ما دیگه نابودیم از صدای اینا

ساعت یک نصف شب داشتن وسیله‌های خونه رو جابه جا می‌کردن برای جای خواب!!

من موندم تو‌ی خونه نود متری چطور اینا جا میشن!!

یازده نفر خودشون هستن با عروس و داماد و نوه

مهمون هم میاد براشون

تو این روزهای کرونایی مهربان می‌خوابن!

7-گفته بودم قرار بود پنجاه تا درس لغت بخونم از کتابم

سینه خیر دارم جلو میرم

آخرین باری که نوشتم از برنامم خیلی زور میزدم تا درس سی جلو میرفتم

تا آخر سال

حالا؟

تا چند روز دیگه پنجاه تا درس تموم میشه

تازه پوست این پنجاه تا درس رو کندم آنقدر که مرور کردم

روزی ده تا درس میخونم

نشستم حساب کردم اگر با همون برنامه اولم جلو اومده بودم کجا بودم؟

دیدم اووه الان 40 روز جلو افتادم

9-از خودم هنر به خرج دادم چند تا غذای جدید درست کردم

حسابی خونه رو تمیز میکنم و نظم میدم

میخواستم کمد لباس‌ها و کشو رو قبل تهران رفتن تمیز کنم

هم اینکه لباس‌هایی که میخوام با خودم ببرم رو مشخص کنم

و هم اینکه کاور لباس‌ها رو عوض کنم

خوب تهران رفتن که کنسل شد

حالت باید‌ی روز کمدم رو بریزم بیرون

10-تو این چند وقت سه تا پیام داشتم تو واتس آپ

از دوستای قدیمی

با نهایت محبت و ذوق پرسیده بودن این عکس برای کوچولوی خودتون هست؟

منم با شکلک خنده نوشتم نه متاسفانه!!

ملت چه منتظر خبر بارداری بقیه هستن

تازه بچه نوزاد هم نیست!

مامان میگه آخه دختره کپی بچگی خودته:))

به داداش میگم فلانی پیام داده میگه عکس بچته؟؟

داداش میگه از بس که شبیه طفولیت!!! خودته

حالا فقط مونده از بابا و خاله کوچیکه بپرسم

احساس پشیمونی میکنم

چرا آخه زود گفتم نه!!

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 90
  • بازدید کننده امروز : 75
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 91
  • بازدید ماه : 1603
  • بازدید سال : 4613
  • بازدید کلی : 83177
  • کدهای اختصاصی