loading...

قلب من بدون نقاب

روزانه نویسی

بازدید : 496
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 13:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

قلب من بدون نقاب

از هر کدوم از این نویسنده‌ها چند بار تو وبلاگم کتاب معرفی کردم

این کتاب‌ها‌ی مجموعه بزرگ هستن

آنقدر انتخاب کردن برام سخت بود:)))

ولی خوب بعد انتخابم فهمیدم این سه نفر شخصیت‌های مورد علاقه من هستن

مورد علاقه از این نظر که دوست دارم بیشتر بشناسمشون

درسته که با خوندن هر کتابی از نویسنده اون کتاب می‌تونی دیدگاه...نگرش..و ذهنیت اون نویسنده رو بفهمی

ولی خوب هر کتاب‌ی بخشی و تکه‌‌‌ای از همه‌ی اون نویسنده است

قلب من بدون نقاب

خوب این دو تا کتاب

جز کتاب‌های مورد علاقه‌ی من هستن

خیلی وقت بود میخواستم بخونم

اما موفق نشده بودم

از بین این دوتا اول قهوه با فروید رو می‌خونم

و اینکه این کتاب هم‌ی مجموعه کتاب هست

امیدوارم بتونم همه‌ی مجموعه کتاب رو بخونم

قلب من بدون نقاب

این عکس رو هر کاری کردم درست نشد

خودشناسی به روش یونگ

فکر میکنم سه سالی میشه که هر از گاهی‌ی کتاب از یونگ می‌خونم

می‌تونم بگم همیشه کتاب‌هاش سنگین بوده

ولی فکر میکنم هر بار که سراغ‌ی کتاب جدید رفتم

برام راحت تر بوده

راحت تر از این نظر که بتونم کتاب رو وارد زندگیم کنم و

از کتاب تاثیر بپذیرم

قلب من بدون نقاب

و اما نویسنده مورد علاقه‌ی من

یاستین گوردر

نویسنده دنیای سوفی و دختر پرتقالی

پ.ن: اسم نویسنده کتاب یستین گردر...یستاین گودر... و .....

هم دیده شده!!

بازدید : 491
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 13:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

جمعه اول خونه مادر امید

جمعه دوم خونه برادر امید

جمعه سوم خونه امید

و جمعه چهارم خونه کوچکترین برادر

این وسط خونه خواهر‌ها نمیرن

و خواهر‌ها تو این دوره راحت هستن و مهمونی نمیدن:))

پارسال اوایل آشنایی من با امید بود

که امید مهمونی داد

حالا امسال با وجود کرونا خانواده امید دورهمی‌دارن

با این تفاوت که امید تو دورهمی‌ها شرکت نمی‌کنه

و دورهمی‌هم نمیده

بین خودمون باشه امید آنقدر سر ماجرای کرونا گرفتن دخترک ترسیده

که تو این دورهمی‌ها شرکت نمی‌کنه و دورهمی‌نمیده

خوب بی نصیب هم نمونده از حرف‌های بقیه

مثلا یکی از عروس‌ها تو گروه خانوادگی به امید گفته هر سال می‌اومدی خونه مادر (مادر امید) تا مادر دخترک رو ببینی؟؟

(یعنی مادر دخترک فوت شده دیگه امسال نمی‌خوای بیای)

امید هم عصبانی شده بود و تند جوابش رو داده بود

خوب من درک نمی‌کنم اصلا این حرف عروس یعنی چی؟؟

اصلا این سوال‌های بی جا

دخالت کردن‌ها

فضولی‌ها

رو درک نمی‌کنم

پ.ن: امید همچنان با خانواده مادری دخترک مشکل داره

اونا میخوان خونه رو بفروشن

دخترک و امید تمایلی به فروش ندارن

دخترک سالها تو این خونه زندگی کرده

به امید میگم بهتر نیست دخترک با مادربزرگش حرف بزنه؟

پ.ن: امروز به استاد جان پیام دادم و تبریک گفتم

انگار دیروز بود که گل خریدم برای استاد جان

پ.ن:با صاحبخونه حرف زدم

قرار شد تا وقتی مستاجر جدید پیدا نشده بمونم

فعلا که تا ۵ خرداد مهلت یک ماهه دارم

از اون به بعد هم اگر مشتری پیدا نشه می‌مونم

صاحبخونه‌ی مبلغی در نظر گرفته برای هر ماهی که اضافه بمونم

پ.ن: کتاب‌هایی که میخواستم رو خریدم

کروناهاشون که دود شد عکس میذارم حتما از کتاب‌ها

پ.ن:‌ی جعبه بزرگ کتاب داشتم تو انباری روش نوشته بودم کتاب‌های نامشخص!!

دو سال پیش موقع اسباب کشی هر چی به مامان یا مرحوم می‌گفتم

این کتاب‌ها برای من نیست برای شماست؟؟

می‌گفتن نه!!

منم همه رو گذاشتم تو‌ی کارتن و روش نوشتم کتاب‌های نامشخص

امسال رفتم سر وقت کتاب‌ها

ی سری که برای مامان بود!!

ی سری برای مرحوم!! ( از نوشته‌های داخل کتاب خط مرحوم رو شناختم)

اما این بین حدود هشت تا کتاب زبان پیدا کردم که برای‌ی بنده خدایی بود

یادتونه مرحوم‌ی دوستی داشت که زبان درس میداد؟؟

همون که با هم رفتیم خونه الهه اینا

همون که به الهه گفته بود من میخوام بیام خواستگاری خواهرت

ما میخواستیم به این آقا پیشنهاد بدیم بیاد با الهه آشنا بشه به قصد ازدواج

که اون ما رو شوکه کرد و ...

خلاصه

این آقا‌ی خواهری داشت که با خواهر مرحوم دوست بود

ی سری کتاب امانت داده بود به خواهر مرحوم

بعد‌ی سال گفت کتاب‌هام رو میخوام..خواهر مرحوم هر چی گشت کتاب‌ها نبود

حالا بعد سه سال!!! کتاب‌ها رو پیدا کردم

خوب من نه کتاب امانت گرفته بودم

نه کتاب‌ها رو دیده بودم

یعنی اگر اسم این خانم روی کتاب‌ها نبود اصلا نمی‌فهمیدم برای کیه!

هیچی دیگه زنگ زدم به الهه

شماره دوست مرحوم رو گرفتم

کتاب‌ها رو براشون با پیک فرستادم

بعد که رسید دستشون زنگ زدن

من فکر کردم زنگ زدن تشکر!!

شاکی بودن بقیه کتاب‌ها چی شد؟؟؟

گفتم کتاب به من امانت داده بودید مگه؟؟؟

کتاب به هر کی دادید برید از همون بگیرید

دوست مرحوم گفت دو ماه پیش باز زنگ زدم به خواهر مرحوم

گفته گم شده دیگه!! چکار کنم؟؟!!!

گفتم من همین تعداد رو تو وسایلم پیدا کردم

بقیش رو نمیدونم کجاست...لطف کردم براتون فرستادم

عجب گرفتاری شدیم

کلی ریسک کردم کتاب براشون فرستادم

بازدید : 419
شنبه 12 ارديبهشت 1399 زمان : 8:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

هر سال به بهانه روز معلم ...سال نو...پیام‌های تبریکشون به دستم میرسه

هر سال روز معلم به چند تا معلم سال‌های دورم پیام میدم

بعد از گذشت بیست سال ارتباطم رو حفظ کردم

دلم برای همشون تنگ شده

من پرونده‌ی اون سال‌های کاری رو چند ساله که بستم

دوران خیلی خوبی بود

با وجودی که تدریس این روزها خیلی کار سختی شده

با اینکه کلی انرژی و توان از من می‌گرفت

......

اما دیگه نخواستم ادامه بدم

کنار همه این‌ها تدریس دانشگاه رو هم دیگه ادامه ندادم

وقتی اصلا سیستم این نوع دانشگاه‌ها رو قبول ندارم و نداشتم

وقتی به نظرم دانشجو شدن تو این دانشگاه‌ها بزرگترین اشتباه زندگی هر دختر یا پسری هست

چرا باید خودم‌ی بخشی از این پروسه‌ی داغون باشم؟؟

قرار گرفتن در جایی که هر چیزیش آزارم می‌داد رو خیلی وقته که کنار گذاشتم

احساس بهتری داشتم و دارم

وقت و انرژیم رو گذاشتم برای هدف‌های خودم

منم مثل خیلی‌های دیگه دست و پا زدم تو شرایطی که تمایلی بهش نداشتم

اما ته این سه سال راضیم

با اینکه تمام پس انداز سال‌ها کار کردنم رو تموم کردم

اما از انتخابم راضیم

چیز‌هایی که به دست آوردم خیلی بیشتر از همه چیز‌هایی هست که از دست دادم

پ.ن: به کسی بر نخوره لطفا

بازدید : 440
شنبه 12 ارديبهشت 1399 زمان : 8:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

ی برنامه‌‌‌ای رو می‌دیدم

که دو نفر زندگی‌هاشون رو با هم عوض می‌کردن برای‌ی مدت کوتاه

قبل تر‌ها چند مدل از این برنامه‌ها دیده بودم

همیشه ته همه عوض شدن‌های زندگی آدم ‌ها

این فقط شرایط زندگی هر آدمی‌هست که عوض میشه

ترس‌ها...عقده‌ها...سطح اجتماعی...شجاعت و جسارت هر آدم

همراهش هر جا که بره و وارد هر زندگی که بشه سفر میکنن

درسته شرایط زندگی این روزها خیلی خیلی تاثیر میذاره روی همه چیز

ولی تهش ما می‌مونیم و شخصیتی که یا درست و اصولی رشد کرده

و بالا رفته یا اینکه کج شده..شکسته..یا مسیرش رو اشتباه رفته

صاحبخانه...خونه رو برای ۵ خرداد میخواد

انگار نه انگار که با هم حرف زدیم و برای حداکثر دو ماه مهلت گرفتم

بیشتر از یک ماه نمی‌تونه مهلت بده!!

البته اسباب کشی طبقه دومی‌هم بی تاثیر نبوده

حتما پیش خودش میگه خون شما که از طبقه دومی‌ها رنگی تر نیست!

تنها لطفی که به ما کرد این بود که برای بازدید خونه کسی واحد ما نمیاد

و همه میرن طبقه دوم رو نگاه می‌کنن

بابا میگه به صاحبخونه بگو خونه رو‌ی سال تمدید می‌کنم

کرونا که تموم شد وسایلت رو جابه جا نکن و بذار بمونه همون جا

میگم اگر به رهن خونه اضافه نمی‌کرد میشد روی این گزینه فکر کرد

ولی احتمالا ۵۰ تومن میکشه روی رهن در قرداد جدید!!

به بابا میگم حتی اگر به فرض که روی حرفش می‌موند و تا ۵ تیر مهلت می‌داد

هیچ تضمینی وجود نداره که تا اون زمان کرونا تموم بشه

به قول داداش داریم وارد موج دوم و احتمالا سوم کرونا میشیم

باید فکر کنم که چه کاری درست تره

پ.ن: میخواستم برای مامان‌ی سرویس دستگیره بخرم

راستش همیشه اینجور کارها رو خودم انجام میدم

پارچه میخرم و‌ی طرح قشنگ پیدا میکنم و می‌برم زیر چرخ

بخاطر کرونا بی خیال خرید رفتن شدم

دنبال‌ی پیج بودم که بعد کرونا سفارش بدم و بفرستن

به مامان نشون دادم‌ی سرویس ده تکه

مامان فقط دستگیره و دستکش فر استفاده میکنه

ما خیلی ساله دم کن استفاده نمی‌کنیم

خلاصه که مامان نظرش اینه که بهی پارچه بگیر و خودمون سرویس رو می‌دوزیم

یادمه مه سو‌ی سرویس سفارش داد و براش فرستادن

ست طوسی و صورتی بود درسته مه سو؟؟

این سرویس قیمتش ۴۰۰ تومن بود

من یادمه قبل تر خیلی ارزون تر بود نبود؟؟

پ.ن: چقدر زود روزها دارن میرن

باورم نمیشه چهار روز از ماه رمضان رفت

پ.ن: فردا باید برم خرید برای خونه

غیر از خرید سوپر و میوه فروشی

باید‌ی چند جای دیگه هم برم برای خرید کردن

ی سر میرم کتاب فروشی چند تا کتاب بخرم

باید چند روز کتاب‌ها رو بیرون خونه بذارم بعد بیارم داخل

یک سال بیشتره که کتاب نخریدم

هنوز نتونستم تصمیم بگیرم از بین لیست کتاب‌های مورد علاقه کدوم رو الویت بدم و بخرم

بازدید : 566
شنبه 12 ارديبهشت 1399 زمان : 8:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

قلب من بدون نقاب

خوب من یکی که جواب سوالم رو پیدا کردم

اینکه چرا با وجود زدن ماسک آنقدر آمار مبتلایان کرونا در جهان بالاست

تا وقتی همه ماسک نزنن این ویروس همچنان مهمان ما خواهد بود متاسفانه

بازدید : 994
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

چند وقت پیش که از ماجراهای مادر دخترک...دخترک..و مادر امید نوشتم

گفتم که از امید خواسته بودن قبل از هر تصمیمی‌برای ازدواج

همه چیز رو به نام دخترک بکنه

امید با مادر دخترک بحثش شده بود و در ظاهر قبول کرده بود

همه چیز رو به نام دخترک بزنه به شرطی که مادر دخترک خونه‌‌‌ای رو که امید موقع جدایی به نام مادر دخترک زده..به نام دخترک کنه

اما مادر دخترک قبول نکرده بود و‌ی جورهایی این موضوع تموم شد

( اگر ادامه داشته من دیگه خبر ندارم و نپرسیدم)

بعد فوت مادر دخترک طبق قانون مادر بزرگ دخترک از خونه ارث می‌بره

خوب امید حتی یک درصد فکر نمی‌کرد مادربزرگ دخترک خواهان ارث بشه

به قول خودش همه این سالها که امیدی به زنده موندن مادر دخترک نبود

هیچ وقت این به ذهنم نرسید

از‌ی طرف دیگه باز هم طبق همین قانون دخترک بعد فوت مادرش هیچ سهمی

از ارث خانواده مادری بهش نمیرسه

به امید میگم با مادربزرگ دخترک حرف بزن

میگه نمیشه و بعد اینکه خواستن برای مادر دخترک مراسم بگیرن و اجازه ندادم دخترک

تو مراسم شرکت کنه و خودم هم شرکت نکردم دیگه جواب تلفن رو نمیده!

من شناختی روی خانواده مادری دخترک ندارم

نمیدونم چرا همچین تصمیمی‌گرفتن

هر جور نگاه میکنم خوب در نهایت حقشون بوده و غیر از حقشون چیزی نخواستن

از‌ی طرف دیگه امید نمی‌خواد با این موضوع کنار بیاد

درسته خونه رو خودش روز اول خریده ( خیلی سال پیش) و برای راحتی دخترک و مادرش بهشون داده و به نام کرده

وقتی هشت سال پیش خونه رو انتقال داده یعنی باید قید خونه رو می‌زده

ولی منطق امید اینه که خونه برای دخترک بوده و مادر بزرگش حقی روی خونه نداره!!

بعد فوت مادر دخترک رابطه بین همه‌ی کلاف سر درگم شده

هر جور که نگاه می‌کنم و از هر دیدی که می‌بینم

همه انگار هم حق دارن.... هم ندارن!

ای بابا چقدر داستان درست شد:)))

بازدید : 443
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

گفته بود کتاب غمگینیه و تا چند روز غم کتاب منو گرفته بود

تولد نوزده سالگیم بود

به عنوان هدیه مامان کتاب رو برام خریدو من یک روزه کتاب رو بلعیدم

هنوز اون حس غم...احساس ضعف بعد خوندن کتاب رو یادمه

تا چند روز بی حال بودم

تس برای من فقط‌ی کتاب نبود

اولین بار بود که‌ی چیزی اون هم از جنس کتاب منو تا این حد تحت تاثیر قرار داده بود

اونم منی که خیلی بیشتر از سن و سالم کتاب می‌خوندم

و همیشه فکر می‌کردم کتاب‌ها عالین

حتی اگر غم به همراه داشته باشن این غم شیرینه

اما غم تس فرق داشت...ی جوری بین رگها و ضربان قلبت نفوذ می‌کرد

درد رو لا به لای تمام کلمه‌ها حس می‌کردی

با قهرمان داستان یکی می‌شدی

انگار تس می‌رفت زیر پوستت و در‌ی کالبد زنده نفس می‌کشید

کتاب هنوز تو کتابخونم هست

فکر میکنم نوزده سالگی سن خیلی خوبی بوده برای خوندن رمان

گاهی بعضی رمان‌ها ..مخصوصا رمانی به سبک تس

ی دخترک شاد و بی خیال و تازه نفس میخواد

تجربه کردن غم

یا بهتر بگم انتقال غم ..فرق داره با زیر و رو کردن غم

وقتی واژه‌های کتاب گرد غم می‌پاشه روی ذهنت

چند روز بعد..ی هفته بعد...گرد غم محو میشه

اما امان از روزی که غم توی دلت زیرو رو بشه

پ.ن: نویسنده توماس‌هاردی

مترجم : مینا سرابی

بازدید : 413
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب
پاسخ:
سلام مرضی جان مرسی از کامنتت

من خودم کار کردن و سرمایه گذاری تو بورس رو خیلی دوست دارم

تا همین پارسال به صورت غیر مستقیم هر ماه سود ماهیانه می‌گرفتم و خوب خیلی خوب بود

متاسفانه تجربه‌های قبلی در مورد هجوم بردن مردم سمت هر چیزی ( سکه..طلا..ارز..خونه)

نشون داده مردم سود که نکردن هیچ ...تازه سرمایشون کاهش پیدا کرده

با وجود شرایط بد اقتصادی هنوز رقم قابل توجهی پول نقد در دست مردم هست

و این هجوم همه جانبه باعث جمع شدن پول‌ها در‌ی جای از قبل برنامه ریزی شده میشه

همین چند وقت پیش‌ی دوست وبلاگی تمام داراییش رو در فا رکس از دست داد

تجربه تلخی بود براش چون با کلی دقت و مطالعه وارد شد

کلا این مسیر‌های یک شبه ره صد ساله رو رفتن یک در هزار جواب میده

درسته طلا همیشه با قیمت نفت جا به جا میشه

ولی پیش بینی‌ها متاسفانه رشد بی سابقه رو نشون میدن

به نظر من طمع اصلا خوب نیست

به عنوان‌ی تجربه و یادگیری و کار کردن خیلی خوبه همون طور که گفتی مرضی جان

ولی دید خیلی از ماها اینه که یک شبه پول زیادی به دست خواهیم آورد

امیدوارم برات پر برکت باشه این تجربه جدید

بازدید : 478
يکشنبه 2 فروردين 1399 زمان : 3:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

قلب من بدون نقاب

خونه از تمیزی برق میزنه

سفره هفت سین رو تقریبا آماده کردم

ی سری ظرف‌های خوشگل داشتم قرار بود امسال برای سفره هفت سین استفاده کنم

ی سر رفتم تا انباری

دیدم اگر بخوام وسایلم رو بردارم باید بگم خانم همسایه بیاد

ی سری وسیلش رو از جلو راه برداره

کرونا مردم گریزم کرده

که البته حق دارم

تازه دارن اخطار میدن.. حرف از حق ناس میزنن

بی خیال ظرف‌ها شدم

برگشتنی مامان در ورودی رو برام باز کرد

ی راست رفتم و دستام رو شستم

قبل تر‌ها همسایه‌ها آنقدر رفت و آمد نداشتن

این یک ماه حسابی مهمون بازی کردن!!

چند تا کار رو گذاشته بودم برای امروز

شستن بالکن

سرویس‌ها

جارو زدن خونه

یکی یکی همه رو انجام دادم

برای شام میخوام ته چین مرغ درست کنم

بابا و داداش هم قراره مرغ بپزن

بین خودمون باشه

دلم سبزی پلو ماهی میخواد

از قبل این اتفاق‌ها با امید قرار گذاشته بودیم بعد از برگشت من از تهران

چند جا بریم و بگردیم

یعنی کی میشه بتونم با امید برم بیرون؟

امسال سال تحویل‌ی آرزوی مهم دارم

آرامش برای تمام مردم دنیا

سلامتی برای همه

سال نو مبارک

به امید اینکه ورق برای همه برگرده

بازدید : 1132
يکشنبه 2 فروردين 1399 زمان : 3:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 1523
  • بازدید سال : 4533
  • بازدید کلی : 83097
  • کدهای اختصاصی