جمعه اول خونه مادر امید
جمعه دوم خونه برادر امید
جمعه سوم خونه امید
و جمعه چهارم خونه کوچکترین برادر
این وسط خونه خواهرها نمیرن
و خواهرها تو این دوره راحت هستن و مهمونی نمیدن:))
پارسال اوایل آشنایی من با امید بود
که امید مهمونی داد
حالا امسال با وجود کرونا خانواده امید دورهمیدارن
با این تفاوت که امید تو دورهمیها شرکت نمیکنه
و دورهمیهم نمیده
بین خودمون باشه امید آنقدر سر ماجرای کرونا گرفتن دخترک ترسیده
که تو این دورهمیها شرکت نمیکنه و دورهمینمیده
خوب بی نصیب هم نمونده از حرفهای بقیه
مثلا یکی از عروسها تو گروه خانوادگی به امید گفته هر سال میاومدی خونه مادر (مادر امید) تا مادر دخترک رو ببینی؟؟
(یعنی مادر دخترک فوت شده دیگه امسال نمیخوای بیای)
امید هم عصبانی شده بود و تند جوابش رو داده بود
خوب من درک نمیکنم اصلا این حرف عروس یعنی چی؟؟
اصلا این سوالهای بی جا
دخالت کردنها
فضولیها
رو درک نمیکنم
پ.ن: امید همچنان با خانواده مادری دخترک مشکل داره
اونا میخوان خونه رو بفروشن
دخترک و امید تمایلی به فروش ندارن
دخترک سالها تو این خونه زندگی کرده
به امید میگم بهتر نیست دخترک با مادربزرگش حرف بزنه؟
پ.ن: امروز به استاد جان پیام دادم و تبریک گفتم
انگار دیروز بود که گل خریدم برای استاد جان
پ.ن:با صاحبخونه حرف زدم
قرار شد تا وقتی مستاجر جدید پیدا نشده بمونم
فعلا که تا ۵ خرداد مهلت یک ماهه دارم
از اون به بعد هم اگر مشتری پیدا نشه میمونم
صاحبخونهی مبلغی در نظر گرفته برای هر ماهی که اضافه بمونم
پ.ن: کتابهایی که میخواستم رو خریدم
کروناهاشون که دود شد عکس میذارم حتما از کتابها
پ.ن:ی جعبه بزرگ کتاب داشتم تو انباری روش نوشته بودم کتابهای نامشخص!!
دو سال پیش موقع اسباب کشی هر چی به مامان یا مرحوم میگفتم
این کتابها برای من نیست برای شماست؟؟
میگفتن نه!!
منم همه رو گذاشتم توی کارتن و روش نوشتم کتابهای نامشخص
امسال رفتم سر وقت کتابها
ی سری که برای مامان بود!!
ی سری برای مرحوم!! ( از نوشتههای داخل کتاب خط مرحوم رو شناختم)
اما این بین حدود هشت تا کتاب زبان پیدا کردم که برایی بنده خدایی بود
یادتونه مرحومی دوستی داشت که زبان درس میداد؟؟
همون که با هم رفتیم خونه الهه اینا
همون که به الهه گفته بود من میخوام بیام خواستگاری خواهرت
ما میخواستیم به این آقا پیشنهاد بدیم بیاد با الهه آشنا بشه به قصد ازدواج
که اون ما رو شوکه کرد و ...
خلاصه
این آقای خواهری داشت که با خواهر مرحوم دوست بود
ی سری کتاب امانت داده بود به خواهر مرحوم
بعدی سال گفت کتابهام رو میخوام..خواهر مرحوم هر چی گشت کتابها نبود
حالا بعد سه سال!!! کتابها رو پیدا کردم
خوب من نه کتاب امانت گرفته بودم
نه کتابها رو دیده بودم
یعنی اگر اسم این خانم روی کتابها نبود اصلا نمیفهمیدم برای کیه!
هیچی دیگه زنگ زدم به الهه
شماره دوست مرحوم رو گرفتم
کتابها رو براشون با پیک فرستادم
بعد که رسید دستشون زنگ زدن
من فکر کردم زنگ زدن تشکر!!
شاکی بودن بقیه کتابها چی شد؟؟؟
گفتم کتاب به من امانت داده بودید مگه؟؟؟
کتاب به هر کی دادید برید از همون بگیرید
دوست مرحوم گفت دو ماه پیش باز زنگ زدم به خواهر مرحوم
گفته گم شده دیگه!! چکار کنم؟؟!!!
گفتم من همین تعداد رو تو وسایلم پیدا کردم
بقیش رو نمیدونم کجاست...لطف کردم براتون فرستادم
عجب گرفتاری شدیم
کلی ریسک کردم کتاب براشون فرستادم