به شدت خسته ام
این بهمن دوبار پ شدم
اما روند زندگیم و برنامههام تغییری نکرده
هنوز روی رژیم نه به قهوه و چای هستم
هنوز مرتب آبمیوه میخورم به جای
چای و قهوه
اما الان نیاز دارم کمیقهوه بخورم
تا سردردم بهتر بشه
ی تکه شکلات تپل میذارم تو دهانم و لم میدم به مبل
گاهی وقتها نسبت به بعضی اتفاقها واکنشهایی از خودم
نشون میدم که حس میکنم چقدر دارم متفاوت زندگی میکنم
متفاوت از خود بیست یا ده سال پیشم
سرم درد میکنه و دلیلش این هست که در سه روز گذشته
دو تا تصمیم مهم گرفتم در کار
و فشار زیادی را تحمل کردم
کنفرانس تمام بشه برم کمیراه برم
بعد برای شام برگردم
از پروفسور پیتر خواستم شام را با هم بخوریم
و ایشون قبول کردن
هر کسی که اهل کشورهای اسکاندیناوی باشه
منو جذب میکنه
نمیدونم چرا ولی یاد علی افتادم
که یکبار در همچین جمعی ما را ترک کرد
بعد برای خودش مشروب ریخت و رفت نشست
سر میزی آدم مهم و معروف
و بعد به ما گفت همون آدم مهم ازش پرسیده
چرا با دوستات مشروب نخوردی؟
منظورش این بوده چرا اصلا میخوری؟ از دوستات ترسیدی
اومدی این سمت بخوری؟
و علی که گفته بود دوستام فکر میکنن دارم آب میوه میخورم
متوجه دیرینک خوردن من نمیشن
چرا قبلا از این رفتارش حرص خورده بودم
که تلاش میکنه ما را احمق نشون بده:)))
و الان فقط خندم میگیره!!
البته جناب علی هیات علمیبود و خوب کافی بود
یکی از ما گزارشش را میدادیم!!
پنج ساله بلاکش کردم
آخرین بار سر یک مقاله با هم بحث کردیم و تمام
چقدر همه چیز از اینجایی که من نشستم دور به نظر میرسه
انگار یکبار این زندگی را ترک کردم
دوباره برگشتم اما فقط یادم میاد که انگار همچین روزهایی
هم بوده. همچین لحظههایی هم داشتم
فردا ارائه دارم
و مثل همیشه حتی چک نمیکنم
از بچگی دو روز قبل از امتحان هیچی نمیخوندم
الان هم همین طورم
اصفهان که میرم برای هر کاری همون روزهای اول اقدام میکنم
صبر نمیکنم تا دقیقه نود
سال داره تمام میشه و چند نفری که با من جلو اومدن
کارهاشون نظم داره
گزارش سالانه نوشتن
خروجی کارشون مشخص هست
بقیه تازه دارند فکر میکنن چکار کنند
و استاد جان دقیقا دقیقه نود کار میکنه
برای همین همیشه باید هلش بدم
ولی از سال آینده میخوام این هل دادن را کمتر کنم
سال آینده قرار داد جدید باید امضا کنم
باید خونه اصفهان را تمدید کنم یا دنبال خونه جدید باشم
برم که تایم استراحت تموم شد
دلم سیب زمینی سرخ کرده میخواد با سس زیاد