چند وقت پیش که از ماجراهای مادر دخترک...دخترک..و مادر امید نوشتم
گفتم که از امید خواسته بودن قبل از هر تصمیمیبرای ازدواج
همه چیز رو به نام دخترک بکنه
امید با مادر دخترک بحثش شده بود و در ظاهر قبول کرده بود
همه چیز رو به نام دخترک بزنه به شرطی که مادر دخترک خونهای رو که امید موقع جدایی به نام مادر دخترک زده..به نام دخترک کنه
اما مادر دخترک قبول نکرده بود وی جورهایی این موضوع تموم شد
( اگر ادامه داشته من دیگه خبر ندارم و نپرسیدم)
بعد فوت مادر دخترک طبق قانون مادر بزرگ دخترک از خونه ارث میبره
خوب امید حتی یک درصد فکر نمیکرد مادربزرگ دخترک خواهان ارث بشه
به قول خودش همه این سالها که امیدی به زنده موندن مادر دخترک نبود
هیچ وقت این به ذهنم نرسید
ازی طرف دیگه باز هم طبق همین قانون دخترک بعد فوت مادرش هیچ سهمی
از ارث خانواده مادری بهش نمیرسه
به امید میگم با مادربزرگ دخترک حرف بزن
میگه نمیشه و بعد اینکه خواستن برای مادر دخترک مراسم بگیرن و اجازه ندادم دخترک
تو مراسم شرکت کنه و خودم هم شرکت نکردم دیگه جواب تلفن رو نمیده!
من شناختی روی خانواده مادری دخترک ندارم
نمیدونم چرا همچین تصمیمیگرفتن
هر جور نگاه میکنم خوب در نهایت حقشون بوده و غیر از حقشون چیزی نخواستن
ازی طرف دیگه امید نمیخواد با این موضوع کنار بیاد
درسته خونه رو خودش روز اول خریده ( خیلی سال پیش) و برای راحتی دخترک و مادرش بهشون داده و به نام کرده
وقتی هشت سال پیش خونه رو انتقال داده یعنی باید قید خونه رو میزده
ولی منطق امید اینه که خونه برای دخترک بوده و مادر بزرگش حقی روی خونه نداره!!
بعد فوت مادر دخترک رابطه بین همهی کلاف سر درگم شده
هر جور که نگاه میکنم و از هر دیدی که میبینم
همه انگار هم حق دارن.... هم ندارن!
ای بابا چقدر داستان درست شد:)))