loading...

قلب من بدون نقاب

روزانه نویسی

بازدید : 760
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قلب من بدون نقاب

من یکی از اتاق‌ها رو خالی کرده بودم از چند وقت پیش

آنقدر کارتن و چمدون و وسیله جا داده بودم تو این اتاق که خود اتاق

تعجب کرده بود از این همه ظرفیتی که داره:))))

می‌خواستم بابا اینا که رسیدن وسط‌هال مرتب باشه و وسیله‌‌‌ای سر راه نباشه

این اسباب کشی واقعا تاریخی شد برام

با وجود کرونا...اینکه بابا اینا میخواستن بیان

خلاصه که حسابی کار داشتم

بابا و داداش از قبل تلفنی گفته بودن که ما رسیدیم بوس و بغل نداریم!!

خوب بوس نکردن و بغل نکردن شامل حال ما نمی‌شد

مهمان وقتی میاد و قراره شب بمونه

خدای نکرده اگر قرار باشه ویروس منتقل بشه ...میشه

دیگه اینکه فکر کنیم با بوس نکردن و بغل نکردن داریم رعایت می‌کنیم

ی تصور اشتباهه

یا مثلا دیدم بعضی‌ها میگن ما میریم خونه پدر مادرمون

با فاصله میشینیم!!!!! جان؟؟؟

بعضی‌ها واقعا ویروس رو با میکروب اشتباه گرفتن

واقعا درک اینکه اگر وارد‌ی خونه بشید و ناقل باشید

تمام اعضای اون خونه رو آلوده کردید آنقدر سخته؟؟

حالا هر چقدر که با فاصله بشینید

ماسک زدن حتی اگر همه ماسک داشته باشن

( که برای خانواده امکان نداره چون بالاخره‌ی چیزی می‌خورن)

درصد ابتلا رو خیلی کاهش میده ولی صفرش نمی‌کنه

خلاصه که من چیزی به بابا و داداش نگفتم

چون اینجور ذهنیت‌ها باعث آرامش بعضی‌ها میشه

و بحث کردن فایده‌‌‌ای نداره

از قبل غذا آماده کرده بودم

بابا میخواستن اصفهان خرید کنن برای یخچال و فریزر خونه پدری

خوب من از قبل همه کارهام رو کرده بودم و این چند روز آخر

کاری رو انجام نشده باقی نذاشتم

هم اینکه بتونم با بابا و داداش وقت بگذرونم و درگیر جمع و جور کردن نباشم

و دیگه اینکه یکم استراحت کنم تا قبل جا به جایی

به هر حال وقت رسیدن میدونم کلی کار منتظر ماست

صبح زود با داداش رفتیم خرید

قبض‌ها رو تسویه کردم که خودش‌ی کار وقت گیر بود

از قبل قرار بود بابا‌ی سر بره دکتر یا حتی مامان باید برای چشمش

دکتر می‌رفت

ولی در نهایت دیدیم بهتره از کارها کم کنیم و تو این کرونا

از هر کاری که میشه فاکتور بگیریم

قبض‌ها که تسویه شد و خرید‌هارو انجام دادم ..به خودم‌ی نصف روز استراحت دادم

داداش میگفت چرا هیچ کاری نگذاشتی من انجام بدم؟؟

میگم خرید صبح و قبض‌ها حساب نیست؟؟

میگه باید بسته بندی‌ها رو میذاشتی برای من!!

واقعا کار‌ی روز ...دو روز نبود جمع کردن وسایلم

فعلا که فرصت نشده با بابا و داداش‌ی دل سیر حرف بزنم

ببینیم اوضاع روزهای آینده چطور پیش میره

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید کننده امروز : 21
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 666
  • بازدید سال : 1547
  • بازدید کلی : 80111
  • کدهای اختصاصی